دیدنیهای کیاسر

چاپ

گزارش طبیعت گردی از پرور تا کیاسر

جاده در امتداد شب مرا به سوی خود میکشاند

                    جایی میان بودن در هیاهو و ماندن در تنهایی و سکوت ، که

          خیره سر و یکه تاز در وجودم پرسه میزد

                          گویی که یادم میرود ازکجا آمده ام

حالا دیگر از شلوغی شهر کاملا دور شده ایم و به سوی سمنان میرویم چشمهایم برهم میرود و افکار در هم پیچیده ام به آسانی فرو می نشیند...

صبح از سمنان هم گذشته ایم و در کنار میدانی در شهمیرزاد با نان بربری داغ و تازه صبحانه ای میخوریم و به راه می افتیم در جاده ای که بوی بی کسی می داد به سمت کیاسر به راه افتادیم و در میانه راه از سمت چپ وارد جاده ای میشویم به  سوی منطقه حفاظت شده پرور جاده ای که شاید به لطف دوربینهای حفاظتی و ماموران محیط زیست حیوانات از دست انسان احساس آرامش میکنند و در کنار جاده به ما می‌نگرند...

از کنارشان می گذریم بچه ها پیاده می شوند و آرام به راه می افتند به سمت تراورسی که از میان کوه وجنگل به کیاسر میرسد اما من که هنوز پای آسیب دیده ام با درد ، دست و پنجه نرم میکند دوچرخه ام را از اتوبوس بیرون میگذارم و به راه می افتم دلم می خواهد سرتاسر این جاده را رکاب بزنم جاده ای سبز ، زیبا , ایمن...

ابتدا با بچه ها تا پائین جاده میروم و حالا نوبت بالا آمدن از جاده است که سخت و نفس گیر است اما زیبائی های جاده اجازه خسته شدن را از من گرفته است.

وقتی میبینم که کل و بزها بدون هیچ ترسی در فاصله کمی از من حضور دارند و ترسی از من ندارند از آدم بودنم شرم نمیکنم ....

بالاخره خسته میشوم سفره نهاری ترتیب میدهم و به سمت عالیکلا به راه میفتیم شب را در کنار کافه ای در عالیکلا سر میکنم .

 

کافه ای که صاحب آن مردی جوان است و از درد پا می نالد .پای صحبتش می نشینم و از ده باری که در اتاق عمل رفته بود و روزگار پر مشقتی که می گذراند برایم تعریف کرد .

دیگر شب شده است و جیرجیرکها به مهمانی آمده اند هوا بارانی است و صدای چک چک آب زیر آلاچیقی که ما نشسته ایم روحمان را تازه میکند اما دیگر وقت خواب است و من میخواهم در جاده ای که آدرس آن را از کافه چی گرفته ام رکاب بزنم.

صبح ساعت 6 نشده از خواب بیدار میشوم و در جاده ای خیس و مه آلود شروع به بالا رفتن میکنم در راه به ترافیک میخورم البته  ترافیکی در پشت سر گله گاوی که دو خانم جوان برای چرا میبرند کمی صبر میکنم و بالاخره از کنارشان رد میشوم

شیب جاده بسیار زیاد است و من هم به بهانه عکاسی توقف میکنم تا استراحتی کنم و بتوانم ادامه دهم.

درختان زیبا در کنار جاده صف کشیده اند و من با گذر از کنارشان سان میبینم . کم کم سبزی درختان دارد کم رنگ میشود . و رنگهای دیگری هم پا به میهمانی درختان میگذارند . جاده زیباست نمیدانم طبیعت شبیه  تابلوهای باب راس شده است یا بر  عکس اما هر چه هست حضور رنگ است و نم ناکی مه و یک دنیا عشق به زندگی....

کنار چشمه ای میرسم گلوئی تازه میکنم و به راه ادامه میدهم ظاهرا باز هم معدنی در راه است و تخریب و انسان...

شیب بیش از حد و پای آسیب دیده ام امانم را بریده است و تصمیم به برگشت میگیرم .

حالا وقت صبحانه ای مایل به نهار است با نان داغ و تازه و جاده و مه...

نزدیکهای ظهر است دوستانم در روستای لالا منتظر من هستند با اتوبوس به سمت آنها میرویم و بعد از سوار کردنشان از روستای لا لا در کنار شهر کیاسر به دریاچه الندان میرویم دریاچه ای بس زیبا که حالا با حضور باران در آن مهمانی برپاست و چه چیزی بهتر از قدم زدن زیر آن..؟ . کنار ردیاچه کلبه ای است با یک بخاری کوچک قدیمی که من به بهانه اجاره کردن آن کمی گرم میشوم و تصمیم میگیریم که شب را در کیاسر بگذرانیم.

صبح زود صبحانه خورده و نخورده در ماشین سوار میشویم و به سمت روستای چورت حرکت میکنیم . هوا صاف است و باران دیشب همه جا را حسابی شسته است .  

به سه راهی میرسیم که جاده چورت از جاده کیاسر به ساری جدا میشود و اما جاده بس پیچدار است و سر اتوبوسمان هم گیج میرود و اما در آخر در روستا تو قف میکنیم جاده بعد از آن  غرق در گل و لای است و بازار کرایه نیسان داغ داغ...

به هر حال حرکت میکنیم و نزدیکیهای دریاچه پیاده میشویم و بقیه راه را با دل سپردن به سکوت جنگل قدم میزنیم تا اینکه دریاچه ای کوچک و چون قاب عکسی ظاهر میشود . دریاچه ای سبز در سبز  که دور تا دور آن را درختان محاصره کرده اند و در وسط آن کنده های درخت جا خوش کرده اند.

کنار آن به تماشا می نشینیم . شلوغی آن مرا آزار نمیدهد اما زباله های بر جا مانده از رهگذران مرا سخت بر آشفته است .

ترجیح میدهم به آن فکر نکنم و تا وقت برگشتن که البته خیلی زود از راه میرسد از هوا و فضا لذت ببرم.

در راه برگشت در نیسان تفنگی میبینم که ذهن مرا در میکند از راننده  در مورد آن میپرسم ....

خیلی راحت و بدون هیچ ترسی گفت ما هرچه ببینیم شکار میکنیم . هر جنبنده ای را حتی قرقاول و مرال و لک لک های از راه رسیده و...

خدارا شکر که از آنها جدا میشوم و دسفری که رو به پایان است ام هنوز دومین اثر طبیعی ملی ایران مانده است . شب را در روستای کوات در خانه ای روستایی سر میکنیم روستایی کوچک که رئیس شورای روستا و سوپری محله و .. همه یک نفر است.

صبح ساعت 5 به سمت چشمه ها حرکت میکنیم  ظاهرا یاید این چشمه های تراورتن را در نور طلوع زیباتر دید اما وقتی از شیب بالا میرویم و زباله ها و رد ماشینهای شاسی بلند را بالای چشمه ها میبینیم به این نتیجه میرسیم که شب هنگام بهترین وقت است .

حتی یک فنس هم از اثری که مشابه آن در دنیا فقط یکی است و جود ندارد. با یک دنیا سوز دل آنجا را هم ترک میکنیم و به سمت دامغان حرکت میکنیم در آنجان چشمه علی را در دامغان میبینیم و به سمت اصفهان حرکت میکنیم .

نویسنده : احسان ناجی