دهدشتی درب کوشک

چاپ

 نیمه گمشده درب کوشک

روایت اصفهان گردی از خانه دهدشتی تا درب کوشک

سالهای زیادی است از خیابان آیت اله طیب گذر می کنم و شاید تنها چیزی که برایم مهم است طرح زوج و فرد و دوربین های راهنمایی و رانندگی است که جریمه ای برایم به همراه نداشته باشد. اما آن چیزی که به سادگی از آن گذر کرده ام  و شاید حتی به چشمم هم  نمی آمد سازه درب کوشک با زاویه خاص خود است. شاید یادمان رفته است که گاهی تاریخ و معماری است که هویت یک ملت را می سازد و شاید هم اهمیت ندادن متولیان این امر باعث حصول این نتیجه  شده است.

آن چیزی که دلم را به درد آورد ندانستن تاریخ و ارزش کاشی کاری های معرق و مقرنس کاری های این سازه نیست، بلکه وقتی تخریب این کاشی ها به دست انسان ها را می نگرم و دهها دوربین که کمی آن طرف تر وجود دارد و وظیفه ای برای حفاظت از این اثر را احساس نمی کنند. شاید جای خالی یک نوشته از تاریخ و دلیل ساخت این بنا را کنار آن به جای دو تابلوی درج آگهی حس می کنم ولی هزار بار خدا را شاکرم که نیمه دیگر این بنا را برای ساخت خیابان طیب به کاخ چهل ستون انتقال داده اند و حداقل شاید از آن به درستی حفاظت می شود و گردشگران دیگر کشورها که تاریخ و معماری ما برای آنها ارزش و اهمیت بیشتری دارد از آن آگاه می شوند.

از دیگر شاهکارهای این اثر البته مجسمه شیر سنگی کنار آن است که مشابه شیر سنگی های کنار پل خواجو است با این تفاوت که سر یک بچه میان دستهای این شیر قرار دارد البته معلوم نیست این سر بعدها به این مجسمه اضافه شده است یا از ابتدا ساخته شده است اما ظاهراً به عنوان نماد باروری استفاده گردیده است که امروزه کنار خیابان به تماشای انسانهائی در گذر خیابان نشسته است که دغدغه ای برای آثار تاریخی این کشور ندارند.

از کوچه پس کوچه های قدیمی روبروی این اثر می توان به خانه دهدشتی رسید. البته سر راه سر در منزل شیران شما را غرق در حیرت خواهد ساخت. خانه دهدشتی از آن دست خانه های قدیمی و سنتی است که امروز دیدن و داشتن آن به چیزی شبیه رویا تبدیل شده است. حیاط بزرگ و حوض آبی و چند گلدان شمعدانی کنار آن که لحظاتی سرشار از آرامش را به شما هدیه خواهد کرد.من هم به هوای همین دلخوشی های کوچک به سراغ خانه رفتم که با هزینه زیادی  باز سازی گردیده و اتاقهایی هم جهت اقامت در آن برای مسافران تجهیز شده و قابل استفاده است.

هرچند مرمت آن خیلی خوب صورت گرفته است اما گاهی چیزهای کوچکی وجود داشت که اختلافی بزرگ را در کش  و قوس مدرنیته و سنت پدید می آورد. مخصوصاً اتاق شاه نشین که مبدل به اتاق جلسات شده است و در سالنی کاملا سنتی میز و صندلی های از آینده قرار داده شده است  و پنجره های کوچک و زیبای چوبی که در قدیم از شیشه ای رنگی برای آن استفاده می شده با شیشه هایی ساده چنان سرد و بی روح شده است که باز هم هزینه صورت گرفته  در کنار بی ذوقی را یاد آور می شود.

گلخانه کوچکی هم کنار حیاط قرار دارد که البته اگر گلهای زیبا در آن گذاشته می شد برای بازدید کنندگان شادابی زیادی را به همراه داشت که البته بعد از دیدن گلهای شمعدانی خشک شده در کنار حوض از گفته خود پشیمان شدم. صندلی های گلخانه و حیاط و کافه آن خوشبختانه رویکردی قدیمی داشت و از چراغهای جدید میان حیاط که بگذریم سایر اقدامات زیبا به نظر می رسید . با این حال با کمی ذوق و صرف وقت و سلیقه می توان با حفظ و حراست از این آثار روح زندگی را در بازدیدکنندگان دمید و کمی از زندگی غرق در تجملات تحمیل شده غربی رها ساخت.

به سراغ ماشین پارک شده خود می روم هنوز هم نگران دوربین های پلاک زوج و فرد هستم تا مبادا جریمه ای به درب منزل برسد. امید دارم طرحی اجرا شود تا کسانی که تاریخ و هویت این ملت را گاهی به سخره می گیرند و از کنار آن به سادگی می گذرند در کمال آرامش نتوانند به این آثار با ارزش لطمه وارد کنند.