کلوپهای غواصیِ دوست دار طبیعت یا دستگاههای چاپ اسکناس

مدتهاست از 20 عدد کلوب غواصی در کیش، 14 عدد آنها فعال هستند و با هزینه 100 هزار تومان به مدت بیست دقیقه یک آدم کاملا بی تجربه را به عمق سه تا شش متری میبرند و با دریافت بیست و پنج هزار تومان چند عکس هم به مشتری تحویل میدهند و اما این بیست دقیقه ها چه پیامدهائی برای طبیعت خواهند داشت ؟ و چه کسانی باید ناظر باشند؟


پاسی از شب گذشته است به همراه دوست خوبم آقای مستشاری در میان امواج به قصد غواصی شبانه قدم به دریائی سرشار از رویائی اغواگرانه گذاشتیم کمی که از ساحل دور شدیم شروع به پائین رفتن میکنیم . همیشه لحظه ای هست که انسان چاره ای جز خطر کردن ندارد درست مثل موقعی که انسان خواب است و صداهای بیرون از حجاب نا هشیاری که اورا فرا گرفته است رد می شود.

چراغ قوه ها روشن است و با قطب نما شروع به حرکت افقی میکنیم ماهی ها خوابند دریا هم خلوت است. جریان آب زیاد است و ما را به قعر دنیای هراس آور تاریکی می برد و من به دنبال سوژه ای برا عکاسی میگردم , ولی نور چراغ قوه در پهنه بی تاب دریا قوطی های خالی نوشابه و زباله های انسان را هدف میگیرد که از قایقهای تفریحی به درون آب ریخته شده و خبر از فرهنگی غریب و نامانوس با روح ایرانی میدهد. گوئی یادمان رفته که این طبیعت که به ما جان بخشیده است مستحق نابودی به دست ما نیست. چشمم به شمع موتوری می افتد که در کف دریا آرمیده است گوئی صاحبش از دست او خسته شده و او را به دریا سپرده است و شاید آنجا را خانه خود میداند تا جانداران دریا ....

 ناگاه در خاطرات دیروز غوطه ور می شوم و صدای گوشخراش قایقهای موتوری و تجارتی که برای همه سود آور است جز طبیعت و دریا .......

 

مرجانهای شکسته خود گواهی است بر زیانهای غواصی تفریحی که مردم عادی هرچند به همراه مربی با تجربه و وسواس طبیعت دوستی باشند به این منطقه زده است و صنعت توریسم ناپایداری را یادآور میشود که حفظ محیط زیست را کمتر در نظر دارد و حالا شکار ماهیان و شکم وا مانده عده ای را هم که به آن اضافه کنی ... چند سال دیگر ما میمانیم و کودکانمان که نمیدانم چه جوابی برایشان داریم . به خود می آیم فکر های نا مربوط هواسم را از قطب نما دور کرده به سطح آب میآئیم تا مسیر خود را اصلاح کنیم . اما ساحل زیبای کیش برای مدتی ما را غرق در شادی میکند . دوباره به زیر آب میرویم ماهیان در خانه خود آرمیده اند و تاریکی مثل چسب به صورتشان چسبیده است .

به آرامی از کنارشان میگذریم چراغ قوه ها را خاموش میکنیم و کمی با فتو پلانکتونها بازی میکنیم هیجانی فسفری رنگ وجودمان را به خود آغشته میکند. کم کم وقت بالا آمدن است , کنار ساحل جائی میان درختان و تیرهای برق پیدا میکنم و به ساحل و صدای موجها گوش میسپارم و از هوای نمک آلود دریا کام میگیرم تا شاید تارهای تنیده ذهنم آزاد شود . به امید روزی که دغدغه همه مردم سرزمین من حفظ میراثی باشد که برای زنده ماندمان حیاتی است.

نویسنده : احسان ناجی

با تشکر از امیر علی مستشاری برای همراهی