ماسوله تا ماسال
"شهر امروزی ماسوله شامل مجموعه معماری سنتی کوچکی است که در دل ژرف طبیعت رشته کوههای سرسبز با وسعتی معادل ۱۰۰ هکتار در مختصات جغرافیایی ۴۸ درجه، ۵۹ دقیقه طول شرقی و ۳۷ درجه، ۹ دقیقه عرض شمالی قرار دارد. و محدوده آن از سمت شمال به شهرستان ماسال، از سمت جنوب به طارم علیا (استان زنجان)، از سمت شرق به جلگه شهر فومن و از سمت غرب به شهرستان خلخال (استان اردبیل) میرسد محدوده مرکزی ماسوله از سه جهت شمال، جنوب و غرب به کوه و از طرف شرق بر درهای زیبا مشرف است ارتفاع آن از سطح دریاهای آزاد برابر با ۱۰۵۰ متر است آب و هوای ماسوله کوهستانی، با تابستانهای خنک و زمستانهای سرد و پر برف است اطراف ماسوله پوشیده از جنگل است و راه اصلی ارتباطی آن، جاده ایست که به سمت فومن کشیده شده است.ماسال شهری در استان گیلان ایران که در کنار کوههای تالش واقع شدهاست. معنی کلمه ماسال کوه وار یا کنار کوه یا دارای کوه است که از کلماتی مانند مسال,مازال و ... گرفته شده است فاصلهٔ ماسال از شهر تالش ۶۰ کیلومتر است و با رشت از راه صومعهسرا ۵۵ کیلومتر فاصله دارد.
شهر ماسال در کنار رودخانه خالکایی واقع، که این رودخانه از قله مرتفع شاهمعلم سرچشمه میگیرد پس از طی ۴۰ کیلومتر از درون شهر ماسال گذر مینماید شهرستان ماسال از شهرستانهای استان گیلان در شمال ایران است. جمعیت این شهرستان ۴۸٬۹۲۹ نفر است و مرکز آن شهر ماسال است. این شهرستان دارای ۲ بخش و ۴ دهستان است
این شهرستان دربرگیرنده دو شهر به نامهای ماسال و شاندرمن است که دارای ۹۴ روستا و وسعت جغرافیایی ماسال ۴۸۶ کیلومترمربع است. از این میزان حدود ۷۰ هزار هکتار آن جنگل و مرتع و ۷۲۵۰ هکتار زیر کشت برنج و ۳ هزارو ۹۸۳ هکتار اراضی باغی میباشد. میزان بارش سالانه باران در این منطقه ۱۰۰۰ الی ۱۴۰۰ میلی متر است. "
شرح گزارش :
ساعت پنج و نیم صبح است , اتوبوس از گیر و دار جاده فومن به ماسوله عبور میکند و به ماسوله خفته در خواب میرسد.
هنوز هیچکس در شهر بیدار نیست و مائیم و یک دنیا سکوت و منظره....
کم کم گنچشککان نیز بیدار میشوند و شاید ترانه ای سر میدهند که ما جیک جیک میشنویم.
بچه های گروه در کف اتوبوس چنان در خواب فرو رفته اند که انگار تشکی از پر قو آنان را در بر گرفته است.
به زور بیدارشان میکنم تا آبی به صورتشان بزنند و صبحانه ای با طعم باران را مزه کنند. هوا دیگر روشن شده است راهنمایمان که از ترس باران و رعد و برق نیامد فهمیدم که باید دل به خدا بسپارم و راه جی پی اس در پیش گیرم.
تیم را آماده میکنم و بعد از نرمشی آرام , حسین نیسانی کرایه میکند تا قسمتی از راه را کمکمان کند تا هم در زمان صرفه جوئی کنیم و هم در انرژی ... که البته شاید دومی مهمتر از اولی باشد .
بچه ها سوار میشوند و مسیر زیبا را که با حضور ابرها روییائی شده است در پیش میگیریم.
خیلی زود به محل پیاده شدن میرسیم و کوله ها را بر دوش می اندازیم و راهی میشویم.
حالا باران نم نم دیگر قطع شده است و حیوانات و گیاهان گوئی زندگی جدیدی در پیش گرفته اند و شادابتر از همیشه سر برآورده اند.
تیم سرحال است و هرچند من از سرپرستی برنامه لذتی نمیبرم اما دیدن چهره های دوستانم که غرق در شادی و شعفی وصف ناشدنی است خستگی را از تنم در میکند .
جاده تماما پاکوب است ولی وجود دوراهی هائی باعث میشود که قدر تکنولوژی را بدانیم و به جی پی اس اطمینان میکنیم
در راه به کلبه هائی بر میخوریم که مخصوص گله داران است و گله هائی که به چرا مشغولند , هر از گاهی سر بالا آورده و نگاهی از سر بی میلی به ما میکنند و به چرای خود ادامه میدهند.
کم کم ارتفاع میگیریم و به تبع آن پوشش گیاهی منطقه رو به کاستی میرود ولی ابرها در کنارمان میرقصند و صورتمان را نوازش میکنند.
در افکار خودم غرق شده ام که ساعت را نگاه میکنم و یادم می آید که وقت نهار دارد میگذرد یا باید ادامه بدهم تا کمپ و یا همانجا نهار بخوریم و ادامه دهیم . تصمیم دوم را اجرا کردم که باز ابرها دعوایشان شد و رعد و برق و باران بر سرمان باریدن گرفت .
نهار را خورده و نخورده پانچوها را به تن کرده و به راه می افتیم که باران بند می آید در همین حین قسمتی از مسیر را در پاکوبی انحرافی به اشتباه میروم که بلافاصله برای جبران اشتباه از شیبی تند مسیر را اصلاح میکنم ولی خب بچه ها کم طاقت بودند و از خجالتم در می آیند.
ابرها ظاهرا با باد بازیشان گرفته است و مسیر ما را هم سر در گم کرده اند بالا خره به چشمه های نزدیک محل برپائی کمپ میرسیم ...
حالا دیگر خیالمان راحت است و کمی استراحت میکنیم و به سمت کمپ هائی که قرار است برقرار شود میرویم.
فکرش را بکنید بخواهید شب بروید به هتل و مجبور باشید قبل استراحت هتل را بسازید.
ساعت 17 است و ارتفاع 2146 متر از سطح دریا هوا خوب و فقط باید از هر ثانیه لذت برد و در حضور زمان گم شد.
نمیدانم کی خوابم برد و چند بار شام خوردم ولی میدانم که مهمانی ستارگان ادامه داشت و در حالی که عده ای به هتل پنج ستاره دلخوش اند ما در هتلی با میلیاردها ستاره خوابیدیم....
صبح شده با صدای بچه ها بیدار میشوم هنوز برایم سخت است همزمان دو چششمم را باز نگه دارم و کمی گیج میزنم ولی چاره ای نیست صبحانه در کنار منظره ای از جنگل که چون یاقت در نور صبحگاهی شروع به درخشیدن کرده است ذوقی در دلم ایجاد کرد که بهار در دل زمین میسازد.
صبحانه ای با طعم برگهای سبز چای میخوریم و دستهای زحمت کشی که آنها را میچیند به یادم می افتد زندگی پر آ شور است اینجا هم زندگی بر پاست و گله داران به کار مشغولند .
چادرهایمان را جمع میکنیم حالا هتل مان در کوله هایمان است و مسیری سبز در جلو رویمان.
مسیر دیگر همه سراشیبی است و در دل جنگل و درخت . در راه با گله داری صحبت میکنم تا از زندگی برایم بگوید
و او جز دوست داشتن طبیعت چیزی نگفت و این همه زندگی ماست.
در راهی پاکوب قدم میگذاریم که هر قدمش با صدای پرندگان و خواهش جنگل همراه است . خواهشی برای زنده ماندنش زباله ای در راه میبینم زود بر میدارم چون در یر جع کردن زباله در بین بچه ها رقابتی است عجیب.
در راه با روستائیانی برخورد میکنم که قصد رفتن به جائی را داشتند که ما شب مانی داشتیم .
آنها زود تر از من سوال میکنند و از ما و محل راه افتادمان میپرسند من هم جوابشان را میدهم و بعد به راه می افتم کم کم داریم به پایان راه نزدیک میشویم پایان راهی که یک مزرعه پرورش ماهی آنجاست.
سه تن از بچه های تند رو را به آنجا میفرستم تا نیسانی کرایه کنند و تیم را به اتوبوس برساند و خود با تیم کمی استراحت میکنیم .
دوباره به راه می افتیم ساعت از دوازده گذشته است و مسیر 38 کیلومتری رو به پایان و من دلم میخواهد از هر ثانیه بیشتر لذت ببرم ولی همه این ثانیه ها پایان می یابد و به اتوبوس میرسیم و حالا موقع برگشتن است ولی سری هم به آبشار پره سر میزنیم و بعد از خوردن کلوچه فومن به سمت اصفهان حرکت میکنیم.
سرپرست برنامه و نویسنده گزارش : احسان ناجی
اسامی شرکت کنندگان : احسان ناجی , حسین آریا منش, مهدی توکلی , رامین نره منفرد , حمید رضا احسنی , رسول احمدی ,علیرضا بهراد پور , علی خرمی , یحیی خسروی شاد , رضا اسدی , محسن بند امیر
- نوشته شده توسط احسان ناجی
- بازدید: 17546