خفر
روستای خفر : پلی از کوهنوردی تا گردشگری
سالهای خیلی دور سه برادر به نامهای عماد ، موسی و عیسی از یاغیان کرمان به میان کوههای مرکزی دنا نقل مکان می کنند و اسکان می یابند. و اما سالها بعد نسلی از آنها به یادگار می ماند که امروزه از مهمان نواز ترین مردم به شمار میروند و روستای کوچکشان که از زمانهای دوردست معبر و استراحتگاهی برای صعود کنندگان به قلل مرکزی دنا بوده است حالا به مأمنی برای گردشگران و طبیعت گردان تبدیل شده است.
من و دوست عزیزم برای دیداری و گردشی دوروزه تصمیم گرفتیم تا خاطری در کنار رودخانه و باغات سبزش آسوده کنیم تا یادی از خاطراتمان زنده شود.
هنگام عصر از شهر اصفهان خارج شدیم .شهری که این روزها به کابوسی از رنج و اضطراب تبدیل شده است و ترافیک و آلودگی هوا مشغول نابودی انسانها از درون شده اند. از سمیرم گذشتیم و به سمت حنا رفتیم و شب هنگام در میان نیروی توقف ناپذیر شب به روستای خفر رسیدیم.تغییر را خیلی زود می شد دید.یک دکه نگهبانی با ارائه خدماتی چون راهنما و باغ و خانه اجاره ای و مهم تر از همه دریافت ورودی جهت ورود به روستا....!
خب البته بالای قبض هم نوشته بود این پول برای ایجاد زیر ساختهای توریستی خرج می شود که خب مرا امیدوار کرد کمی از آنها مشاهده کنم. شب هنگام است و خواب آلودگی حالتی از محرومیت حسی را در من بوجود آورده است...
صدای رودخانه مرا به شدت می طلبید و همانجا چادری بر پا کردیم و شام و مهمانی ستارگان و شهاب سنگهایی دفن شده در قلمرو رازهای بی پایان که در امتداد فکرهای کوچک ما خاموش می شد.
صدای پای خواب آلود چشمانم در تقلا بود که در گرماگرم کیسه خواب بی هوش شدم و صبح هنگام با صدای پرندگان و همهمه بی پایان شادیشان شریک گشتم. نیت کرده بودیم روز اول از آبشار خفر گذر کنیم و در دره تا تنگ پی دنی و آبشار پی دنی برویم.مسیری بسیار زیبا با منظره ای از قله های پوتک و کل اسد و گردنه برد شاهی که نگاهشان هم جانی تازه به کالبدمان می تراود. در ابتدای راه هوای خنک صبحگاهی و وزش نسیم نوعی ادراک درونی را در من زنده میکرد تا در زمزمه ناخودآگاهم غرق در ترانه باشم. مسیر جاده ای خاکی دارد و برای اکوتوریسم نوپای آنجا سرویس بهداشتی و سطلهای زباله هم چیز زیادی است .و مردم همیشه مهربان و سلامهای گرمشان که هنوز بوی قدیمی دوست داشتن را در من زنده میسازد.
جاده به انتها میرسد و با شیبی تند ازکنار بوته های سماق وارد دره میشویم آبشار کوچکی ابتدای راه است و سبزی بسیار در امتدادش ، با کمی حوصله از آنجا رد میشویم و به آبشار خفر می رسیم آبشاری که آب آن کمی بگیر نگیر دارد و به یخچال بالای دست و میزان آب شدن آن بستگی دارد.
بعد از کمی استراحت به سمت آبشار پی دنی ادامه مسیر می دهیم نمی دانم چرا در این وقت باید گله بز آنجا حضورداشته باشد ولی خب با چوپان آن به صحبت می نشینیم و همصحبتی بدون چای آتشی هم که معنای خاصی ندارد. کنار چشمه آبی برمیداریم و حرکت میکنیم کمی که دور شدیم رودخانه ای که قدمهایمان در کنارش شادی دوچندان داشت به زیر برفی عظیم رفت.
برفی که چون غولی سقط شده روی رودخانه افتاده است و گوشه هایی از آن هم فروریخته بود . وارد تنگه شدیم و روی برفها به حرکت ادامه دادیم آبشاری زیبا و کوچک از سرچشمه ای همان حوالی نشأت گرفته است. به راه ادامه میدهیم و بعد از عبور از آن به آبشار زیبا و چند طبقه پی دنی میرسیم که نام آن هم از پونه در زبان محلی گرفته شده است.
همانجا زیر آفتاب ناهاری میخوریم و بعد از کمی استراحت راه بازگشت به روستا را در پی می گیریم. در راه به مناظر نگاه میکنم و می دانم حسرت هوای تازه و سبک کوهستان را در روزهای آتی خواهم خورد. برف زیر پایم در اواسط تابستان گرم که دیگر جای خود را خواهد داشت. در راه به سایه ای گوارا در کنار رودخانه برخوردیم که بدجور مار را به خود جلب می نمود پس استراحتی میکنیم و عصر هنگام به روستا برمیگردیم.
حالا هوا خنک است و مردم در شلوغی کوچه های روستا به هر طرفی میروند تا طعم خوشبختی را در کشاکش خنکای عصرگاهی امتحان کنند. و ما در همان جای شب قبل، شامی به طراوت لحظه های ابدی میخوریم و منتظر چای سیب می مانیم تا روح خود را در آوازه آن بشوئیم.
فردا قرار است به دره قاش مستان برویم و سری هم به خاطرات آنجا بزنم هر چند مسیر تنگ غلام رضائی بسی زیباتر است اما راه بیشتری میطلبد و بهتر است بخشی از آن را خوردو طی کنیم که در بودجه ناچیزمان نمیگنجد دره قاش مستان هم پر از آب است و عبور از آن در دوساعت زمان مان خالی از لذت نیست و برای من که هم همیشه این مسیر را با کوله سنگین طی کرده ام و این بار سبکبار می روم لذتی دوچندان در وجودم حواله می شود. به جان پناه قاش مستان که میرسم با چادر های بسیار زیادی روبرو می شوم که خبر خوبی از زنده بودن کوهنوردی است.
کمی در اطراف پرسه میزنم نهارمان را رو به منظره ای مرکب از کوه و ابر و آفتاب میخوریم. و دوباره به روستای خفر بر میگردیم از دره که گذشتیم در میان باغهای سیب چند دوچرخه سوار را میبینم که میان راه ایستاده اند و دوچرخه شان در گل فرورفته است اینجا بود که یاد جمله روی قبض ورود به روستا افتادم. و معنای زیر ساختهای گردشگری را درک کردم.هنوز نمیدانم چرا باید هررجا با موضوعغ گردشگری سلیقه ای و بدون دانش برخورد شود امروزه واژه توریسم که نزدیک به یک صده معنایی مترادف با خستگی زدایی داشت مورد بررسی و پژوهش جامعه شناسی و علمی قرار گرفت.
تا همین اواخر فرهنگ نویسان به معنی کردن این واژه به عنوان اقدام به مسافرت برای خشنودی و لذت بسنده میکردند، لیکن امروز این واژه قلمروی معنایی گستردهتر و پیچیدهتر و جاه طلبانهتری دارد. وانواع متنوعی از توریسم بوجود آمده است و صرف گرفتن وجهی از مسافرین جهت جائی برای خواب و خوراک و متاسفانه قلیان شاید معنی خاصی نداشته باشد هر چند سفر من در شلوغی روستا و بین مردم گم بود و یاد آوری روزهایی که اینجا فقط کوهنوردان حضور داشتند. برایم کمی دردناک است ولی به شرط اجرای گردشگری صحیح و مسئولانه و رعایت مسائل زیست محیطی گسترش آن خالی از لطف نیست ولیکن اگر انتظار ما از مکان های توریستی بالا باشد و به همین چیزهای ابتدایی بسنده نکنیم حتماً میزبانهایمان فکری برای رشد منطقه خواهند کرد.
نویسنده : احسان ناجی
با تشکر از همراهی محمد محمدی
- نوشته شده توسط احسان ناجی
- بازدید: 7197